صاحبدلان

ساخت وبلاگ
چند روزی بود که به خاطر مسائلی دلم پر بود و سنگ صبوری میخواستم برای درددل. مانند معتادی که حتی به تخت بستن هم جواب نداد برای ترک به این محیط معتاد شدم و آمدم اینجا بنویسم. اما خب پیرو همان پست قبل باز در خودم نگه داشتم. توی همین آشفتگی های فکری بودم به مطلبی که معرفی کردم برخوردم و دیدم بد نیست برداشت آزادی از این نوشته داشته باشم شاید اندکی از افکار مشوشم از مسئله ای که یدی در کنترلش نداشته ام منحرف شود. و البته این مطالب ربطی هم با حالی که درگیرش بودم نداشته است.به نظر آمد فارغ از درستی یا غلطی اش مطلب قابل ملاحظه ای از نگاه مخاطب بود . اینبار مطلبی دیگر از کتابی مشهورتر به اشتراک میگذارم تا با هم برداشتی آزاد داشته باشیم.نام کتاب : مردان مریخی و زنان ونوسی اثر دکتر جان گری هست. البته خودم کامل نخوانده ام ولی جسته و گریخته در موردش مطلب خوانده ام.در کتاب مردان مریخی و زنان ونوسی آمده :ما تصور می‌کنیم که مردها اهل سیاره‌ای به نام مریخ و زنان نیز اهل سیاره‌ای به نام ونوس هستند. با وجود تفاوت‌های آن‌ها از همدیگر، یکدیگر را پیدا کرده و عاشق شده‌اند و در یک سیاره با هم در صلح و صفا زندگی می کنند و تصمیم می‌گیرند که به زمین بیایند.یک روز که از خواب بیدار می‌شوند، فراموش می‌کنند که از ۲ سیاره متفاوت آمده اند! طبیعی است که با هم متفاوت باشند و از آن زمان تا به حال، مدام با هم دعوا می‌کنند. آن‌ها قبل از آمدن به زمین، قبول داشتند که زبانشان با هم فرق دارد.به همین دلیل، زمانی که مشکل پیش می‌آید، به جای این که توی سر و کله هم بزنند، به سراغ فرهنگ لغات یا دنبال مترجم رفتند. سعی کردند معنی حرف های یکدیگر را بفهمند. مردان مریخی و زنان ونوسی لغات یکسانی استفاده صاحبدلان...ادامه مطلب
ما را در سایت صاحبدلان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saheb-delana بازدید : 2 تاريخ : پنجشنبه 20 ارديبهشت 1403 ساعت: 17:25

شاید اشتباه کنم. چون کارشناس نیستم. ولی به عنوان شخصی از کف جامعه میتوانم یک سری مسائل را که تاثیر گذار بر زندگی هست را ببینم. حکمت 70 نهج البلاغه را خیلی دوست دارم. خیلی وقتها میبینم که مصداق عینی پیدا میکند. "جاهل نمبینید مگر در حال افراط و تفریط"تحریمها یک سری مشکلات بوجود میاره. هر کس میگه تحریم ها هیچ اثری نداشته من را یاد اون بچه ای می اندازه که کتک می خوره میره دور می ایسته از روی غیظ و درد میگه "اصنم درد نداشت..." تحریم چیزی نیست که اثرش فوری باشه. به مرور زمان خودش را نشان میده. اما از طرفی بعضی ها میگن برای اینکه تحریم نشیم بریم دوستی کنیم. دوستی چیز بدی نیست اما نه به این معنی که این دوستی باعث از دست رفتن دوستان بهتر و صمیمی تر بشه. گاهی پیشنهاد این نوع دوستی ها فقط سراب است. بسیاری از دوستان مصداق بارز "چون به خلوت میروند آن کار دیگر می کنند..." هست.اما ماحصلی که من از این دوستی ها و دشمنی ها میبنم اینه...ترکیه میگه من تحریمهای ایران را بر نمی تابم و قبول ندارم اما در معاملات به خاطر تحریمهای بانکی و دور زدن ها برای تهیه مایحتاجی که از غرب تهیه میشه چند برابر باید پرداخت بشه. ایضا این قضیه در مورد چین هم صدق میکنه. اونها هم همینطور. چرا؟ اول اینکه همه ی این کشورها منافع خیلی بیشتری در کشورهای تحریم کننده ما دارند. پس قطعا جایی نمی خوابند که زیرشان آب برود. در ثانی نمیشود ایرادی هم به ایشان گرفت چون هر کشوری مصالح و سود و زیان مملکت خودش را در نظر میگیرد.روسیه هم کشورهای همسوتری نسبت به ایران دارد که میتواند بیشتر به آنها برای مقابله با مشکلاتی که دارد تکیه کند.بزارید ببینیم چه اتفاقی افتاده. ما تنش آبی با افغانستان داریم. افغانستان به صاحبدلان...ادامه مطلب
ما را در سایت صاحبدلان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saheb-delana بازدید : 2 تاريخ : پنجشنبه 20 ارديبهشت 1403 ساعت: 17:25

گاهی دلم میخواد بیام اینجا و از زمین و زمان گلایه کنم و به زمین و زمان بد و بیراه بگم و شاکی باشم از هر چه زندگی، اما...گاهی دلم میخواد بیام اینجا و یک مرهم محرم پیدا کنم و براش بگم از هر چیزی که میخوام ولی نیست، اما...گاهی دلم میخواد بیام اینجا و دنبال یک سنگ صبور بگردم و از دردهام براش بگم، اما...گاهی دلم میخواد بیام اینجا و از غصه هام قصه بگم ، اما...اما و اما و اما...هر گاه توی خلوت خودم به این چیزها فکر می کنم به خودم نهیب میزنم و میگم: نا شکر نشو پسر! اگر بدتر میشد چه کار میخواستی بکنی. برو خدا را شکر کن که بدتر نشده. بعد میشینم و فکر می کنم بدتر از چی؟ بدتر ، یعنی بدتری وجود داره. وقتی وجود داره یعنی بدتر از این حتما سر کسی اومده. اگر اومده باز هم شاکر باشم که سر من نیامده سر اونیکی آمده؟ مثلا بابت سلامتی نیم بندی که دارم شاکر باشم که من حالم از یکی دیگه بهتره؟ به خاطر امنیتی که وجود داره و اینجا جنگ نیست شاکر باشم که ما تو امنیتیم و جای دیگه در زجر و جنگ؟ به خاطر خواب راحتی که داریم شاکر باشم با اینکه میدونیم یک نفر دیگه سر آسایش نمیتونه بر زمین بزاره؟ به خاطر خانواده و دوستان خوبی که دارم و دیگری از اینها محرومه؟ به خاطر کار و اینکه دستم به دهنم میرسه در حد وسعت رزقم اما یکی دیگه کاسه خالی جلوشه درونش را با چه کنم چه کنم هایی پر می کنه که جوابی برایش نیست؟من هدفی دارم که برای دیگری آرزوست، من آرزویی دارم که برای دیگری رویاست. شاید بدتر هم باشه من امروز شرایط و احوالی دارم شاید برای یک نفر دیگه رویا باشه حتی از رویا هم دورتر و رویای محال باشد. بابت این باید شاکر باشم؟ یعنی باید برای چیزی که من دارم و دیگری نداره شاکر باشم؟ نه ، نه! اینطوری صاحبدلان...ادامه مطلب
ما را در سایت صاحبدلان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saheb-delana بازدید : 2 تاريخ : پنجشنبه 20 ارديبهشت 1403 ساعت: 17:25

در دست گلی دارم، اینبار که می آیمکانرا به تو بسپارم، اینبار که می آیمدر بسته نخواهد ماند، بگذار کلیدش رادر دست تو بگذارم، اینبار که می آیمهم هر کس و هم هر چیز ، جز عشق تو پالوده استاز صفحه پندارم ، اینبار که می آیمابرم همه بارانم ، وی باغ گل افشانمجز بر تو نمی بارم، اینبار که می آیمخواهی اگرم سنجی، می سنج که جز مهرتاز هر جه سبکبارم، اینبار که می آیمسقفم ندهی باری، جایی بسپار آریدر سایه دیوارم، اینبار که می آیمز ان بیهوشی سنگین، وان خواب غبار آگینهشیارم و بیدارم، اینبار که می آیمباور کن از آن تصویر، آن خستگی آن تخدیربیزارم و بیزارم، اینبار که می آیمدیروز بهل جانا ! با تو همه از فردایک سینه سخن دارم، اینبار که می آیم(حسن منزوی)پ ن: این ترانه را "کورش یغمائی" خوانده بود. برای من نوستالژیک و دلنشینه. ولی کلا از آن آهنگهایی نیست که همه پسند باشه. به نظرم به یکبار شنیدن می ارزد. شاید پسندیدید. نویسنده: یاسر تاریخ: یکشنبه دوم اردیبهشت ۱۴۰۳ / 14:53 صاحبدلان...ادامه مطلب
ما را در سایت صاحبدلان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saheb-delana بازدید : 6 تاريخ : دوشنبه 10 ارديبهشت 1403 ساعت: 13:07

من در کنج کافه ای دنجمیان افسون خنده های مستانه فنچ های عاشقتنهای تنهای غمگینخیره به فنجانی سفیدپر از تلخی قهوه ای که دوست داشتیبه دنبال رد بوسه ات هستمبر لب فنجانی که دوست داشتیتا بوسه زنم بر جای بوسه اتهر چه میخواهد تلخ باشدحتی به تلخی روزگاراینجا ، در زندگی...جای تو چقدر خالیستای بیوفای نیمه راه عزیزسارای برای همه عزیزپ ن: بد برداشت نکنید. قضاوت هم ممنوع این شعر را قراره توی رمانی که دارم می نویسم ، لحاظ کنم. ولی داستان گیر کرده و جلو نمیره. نویسنده: یاسر تاریخ: دوشنبه سوم اردیبهشت ۱۴۰۳ / 16:2 صاحبدلان...ادامه مطلب
ما را در سایت صاحبدلان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saheb-delana بازدید : 5 تاريخ : دوشنبه 10 ارديبهشت 1403 ساعت: 13:07

بیشتر اوقات رفتارهای برون ریز مردان نشان دهنده منویات درونی آنها نیست. بیشتر مواقع مردها سعی بر پنهان کردن انقلاب و آشوبی که در دل دارند هستند. برای خودم هم گاها پیش آمده که حالات روحی و درونی ام با جوی که بر نوشته هایم حاکم است ، متفاوت است. مردها به طور ذاتی حامی و پشتیبان هستند. گاهی نحوه حمایت نا محسوس است گاهی عملی و بسیار بسیار به ندرت به صورت کلامی. زنها معمولا در قضاوتهایشان خود را جای شخص مقابل می گذارند. اما هیچ زنی نمی تواند خود را جای یک مرد بگذارد. چون در این همذات پنداری حق مطلب ادا نمیشود و نکات مغفول بسیار است پس بالطبع قضاوتی نادرست از آب در می آید. بیشتر آقایان زیاد با تلفن صحبت کردن میانه خوبی ندارند. انتظاری که خانمها زیاد از آقایان دارند. مردها معمولا به هدفی که فکر می کنند تمام سعیشان برای رسیدن به آن هدف هست و از آنجاییکه مردها موجوداتی تمرکز گرا هستند و معمولا نمی توانند چند کار با هم انجام دهند باعث میشود در مسیر به هدف رسیدن از حواشی مسیر غافل شود. این غفلت نه از کین بلکه تمرکز برای رسیدن به هدف خاص حواسش را نسبت به مسائل دیگر پرت می کند. مثلا برای رسیدن به هدفی نیاز به وسیله ای است. از همسر میپرسد که کجاست. او هم می گوید "اونجا توی کابینته" مرد تمام حواسش متمرکز بر ماموریتیست که می خواهد انجام دهد. پس نمیتواند روی جمله "اونجا توی کابینت" تمرکز کند و این باعث کلافه گی اش می شود. خود این جمله یک صفحه سوال جدید برایش پیش می آورد. کدام تو؟ بالا یا پایین؟ چپ یا راست و ... آخرش چون رئیس خانه از جای اون وسیله از قبل اطلاع دارد در اقدامی انتحاری حمله کرده به کابینت یکراست دست روی وسیله مورد نظر می گذارد و می گوید "مردها همه مثل صاحبدلان...ادامه مطلب
ما را در سایت صاحبدلان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saheb-delana بازدید : 6 تاريخ : دوشنبه 10 ارديبهشت 1403 ساعت: 13:07

وَأُخْرَىٰ تُحِبُّونَهَا ۖ نَصْرٌ مِّنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِيبٌ ۗ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَو (نعمت) دیگری که آن را دوست دارید به شما می‌بخشد، و آن یاری خداوند و پیروزی نزدیک است؛ و مؤمنان را بشارت ده (به این پیروزی بزرگ)! نویسنده: یاسر تاریخ: یکشنبه بیست و ششم فروردین ۱۴۰۳ / 14:40 صاحبدلان...ادامه مطلب
ما را در سایت صاحبدلان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saheb-delana بازدید : 20 تاريخ : دوشنبه 3 ارديبهشت 1403 ساعت: 10:39

شب بودفرشته آرمیده بودستاره آمده بوداز کران تا بیکرانبا دست نوازشی به مهربانی آسمانناگهان صدایی مهیباز دل سیاه دیوآسمان لرزیدزمین لرزیدستاره ترسیداما...فرشته همچنان آرمیده بوداینبار در آغوش مهربان خدا... نویسنده: یاسر تاریخ: سه شنبه بیست و هشتم فروردین ۱۴۰۳ / 14:37 صاحبدلان...ادامه مطلب
ما را در سایت صاحبدلان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saheb-delana بازدید : 17 تاريخ : دوشنبه 3 ارديبهشت 1403 ساعت: 10:39

امروز از روی تقویم و سیستم عددی یک روز خاص و رند هست. یعنی 3/2/1 .اما امروز سالگرد درگذشت شاعری هست که با شعرهای این شاعر من به شخصه به شعر علاقمند شدم. شاعری که شعر نو میسرود اما در این نوع شعر هم خودش قالب نویی داشت. نگاه عمیق و تصویر سازی فوق العاده ای که شاید به واسطه نقاش بودن و جهانگردی شکل گرفته باشد. و البته روان بودن. خصوصیتی که در کمتر شاعری شاید پیدا شود.اگر نیما یوشیج به عنوان بنیان گذار شعر نو ، مرزی باشد در تاریخ ادبیات کهن کلاسیک و نوین شاید بتوان گفت که سهراب هم مرزی است در بدنه شعر نو که به وجود آورنده و سرآغاز موجی عظیم از شعرهای زیبایی است در قالب شعر نو که امروزه شاهد هستیم. رفتم و سرچ کردم که آخرین شعر سهراب سپهری قبل از مرگ چه بوده. به شعری برخوردم که سرشار از روح زندگی و خاطره بازی است. شعر بلندی که در دل خودش پر از تک مصرع هایی است که خود به تنهایی می تواند کار یک شعر بلند را بکند.امیدوارم لذت ببرید...شب آرامی بودمی روم در ایوان، تا بپرسم از خودزندگی یعنی چه؟مادرم سینی چایی در دستگل لبخندی چید، هدیه اش داد به منخواهرم تکه نانی آورد، آمد آنجالب پاشویه نشستپدرم دفتر شعری آورد، تکیه بر پشتی دادشعر زیبایی خواند، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین:با خودم می گفتمزندگی، راز بزرگی است که در ما جاریستزندگی فاصله آمدن و رفتن ماسترود دنیا جاریستزندگی ، آبتنی کردن در این رود استوقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایمدست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟!!!هیچزندگی، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماندشاید این حسرت بیهوده که بر دل داریشعله گرمی امید تو را، خواهد کشتزندگی درک همین اکنون استزندگی شوق رسیدن به همانفردایی است، ک صاحبدلان...ادامه مطلب
ما را در سایت صاحبدلان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saheb-delana بازدید : 20 تاريخ : دوشنبه 3 ارديبهشت 1403 ساعت: 10:39

سلام.دیشب سر شب یه مسیجی برام اومد از اونحایی که معمولا کسی این مدلی با من کار نداره گفتم شاید باز هم از این مسیج ها تبریک تولد هست که بانکها می فرستند و یا تبلیغاتیه، بیخیالش شدم و نگاه نکردم . آخر شب تو رخت خواب یکهو دلم افتاد نگاه کنم که نکنه کسی کار واجب داشته. دیدم مسیج راهور هست که مالک خودروی فلان اینقدر جریمه بدهکاری و فلان و بیسار...تو دلم گفتم بیا اینم از خبر آخر شب ...من کلا زیاد جریمه نمیشم. وقتی جریمه میشدم سریع می رفتم پرداخت میکردم که دوبل نشه. بعد از مدتی وقتی میرفتم که تسویه خلافی بگیرم میدیدم بعضی از قبض های پرداختیم ننشسته و دوباره با دیرکردش از من می گرفتند. از اونجاییکه زیاد نبود ، قیدش را میزدم ، چون وقتم ارزشش بیشتر بود. بعد گفتم خب این چه کاریه. اینطوری سوبله دارم پرداخت می کنم. پس یکدفعه میرم مفاصا می گیریم یکجا پرداخت می کنم. یه چند باری اینکارو کردم بعد از پرداخت مثلا به مناسبتی اعلام عفو و بخشودگی جرائم دیرکرد میکردند. یعنی هر کی خوش حساب بود بیشتر جریمه میشد. هر کی که بد حساب بود جایزه می گرفت. الان دیگه من هم وای می ایستم منتظر عفو سراسری .یا مثلا شما رعایت می کنی با سرعت قانونی با فاصله قانونی بین خطوط رانندگی میکنی. بعد یکی میندازه شونه خاکی با سرعت میره. پلیس هم برای اینکه بار ترافیک را کم کنه میگه دمت گرم، آفرین، بیا زودتر برو. در واقع باز هم کسانی که قانون را رعایت کردند جریمه میشن.و یا یکبار عصر جمعه و بارانی و خیابان خلوت و ترافیکی هم نبود. من برای کاری توی توقف ممنوع پارک کردم. کارم حدودا یک ربع طول کشید. جریمه اش ولی اومد. یاد فیلم عصر جدید چارلی چاپلین افتادم که چقدر یه وقتهایی همه چیز مکانیکیه.گاهی آمرین به قانون علت وضع قانون برایشان صاحبدلان...ادامه مطلب
ما را در سایت صاحبدلان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saheb-delana بازدید : 17 تاريخ : جمعه 17 فروردين 1403 ساعت: 12:11