دوست

ساخت وبلاگ

چند وقت پیش یک آشنایی آمد و گفت یک پوستر "رفاقت تعطیل" برایش پرینت بگیرم که توی محل کسبش نصب کند. از آنجاییکه خانم بود ، خیلی باب صحبت را باز نکردم و برایش پرینت گرفتم. ولی حرفی که دوست داشتم بهش بزنم روی دلم ماند.

انسان موجود اجتماعی ای هست. جدا از خانواده که مهمترین جزء و رکن یک جامعه هست ، جامعه دوستان هم از اهمیت زیادی برخوردار است. البته واژه نادرستی هم وجود دارد که بین مردم استفاده میشود: "دوست ناباب" . دوست هیچوقت ناباب نمیشه. اون نابابی که مد نظر هست یا دشمنه یا خود طرف هم استعداد نابابی داره که با ناباب دمخور میشه. من به این شعر اعتقاد دارم که میگه "دوست آنست که گیرد دست دوست/در پریشان حالی و درماندگی". دوست خوبه ، خیلی هم خوبه، اما زیادش بهتر.

من همه جور دوستی داشتم. از مذهبی هایی که الان روحانی اند تا رفقایی که الان متاسفانه معتاد شدند. از رفیق شفیق داشتم تا سواستفاده گر نامرد. بازاری و نظامی و کارمند و کشاورز... با همه هم ارتباط خوبی داشتم. منتها به خاطر درگیری شغلی و درگیریهای زندگی و خانواده که اولویت اولم بودند و نقل مکان ، زمان کافی برای رفاقت کردن برایم باقی نگذاشت و تقریبا از همه دور افتادم. به قولی هر کی رفته سی خودش. به غیر از یکی که با هم عقد اخوت بستیم که او هم از مدیران استانی شده و با این پایین مایین ها کمتر ارتباط میگیره. البته نه برای اینکه افه بیاد و قیافه بگیره، مسیر زندگیش جداست و مشغله اش زیاد و اولویتهایش متفاوت. ولی خب هر وقتی که با هم باشیم که متاسفانه خیلی کم پیش میاد ، اوقات خوبیه. این کمه. کاملا خلاء دوست کم داشتن را حس میکنم. من به مرگ زیاد فکر می کنم. نه از جنبه منفی اش. اتفاقا خوبه آدم یاد مرگ باشه. گاهی دغدغه میشه برام ، وقتی فوت کردم غیر از خانواده ام آیا کسی هست که بیاد زیر تابوتم را بگیره؟ کسی هست که از ته دل بگه "خدا بیامرزدش"؟ اصلا کسی هست که فقدان من در این دنیا براش مهم باشه؟ اصلا طوری زندگی کردم که بعد از مرگم پسرم با افتخار بگه که من پسر فلانی ام؟ توی این دنیا سنگی از جلوی پای کسی جابجا کردم که برای کسی مهم باشه؟ توی این فضای وبلاگ نویسی به خاطر نوع تعاملش که میدونم کسی متوجه نمیشه.

شاید فکرم اشتباه باشه و هدف اصلی و راه درست معامله ای باشه که با خدا میکنیم ولی خب اینها ناخود آگاه از ذهنم میگذره.

آدم نعمتی که زیاد دور و برش باشه گاهی نمیبینه و از بابتش شاکر خدا نیست. چون براش وجود و موجودیتش عادی شده. اما وقتی از دست میده تازه میفهمه که ای دل غافل . چه موهبتی را از دست داده . تازه اون موقع دیگه دیر هم شده.

دوست خوب دقیقا همین موهبته. اونقدر به آدم نزدیکه که آدم یک وقتهایی از وجود چنین موهبت گرانبهایی غافل میشه.

چشمها را باید شست، تا بهتر ببنیم داشته هایی که همه اش از رحمت خداست و شکر نعمتش واجب.

شکر نعمت ، نعمتت افزون کند / کفر نعمت ، از کفت بیرون کند

نویسنده: یاسر تاریخ: شنبه بیست و ششم خرداد ۱۴۰۳ / 14:19

صاحبدلان...
ما را در سایت صاحبدلان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saheb-delana بازدید : 8 تاريخ : چهارشنبه 30 خرداد 1403 ساعت: 15:14