عشق بازی ملک الشعرای بهار با سعدی

ساخت وبلاگ

شعری از قدیم از سعدی در ذهنم بود توی وبگردیهام بهش برخوردم. بعد دیدم ملک الشعرای بهار یک شعری در تضمین این شعر نوشته. قسمتهایی که به رنگ مشکی هست شعر سعدی هست که به تنهایی شعر کاملیه و قسمتهایی که قرمز کردم اضافه ای هست که ملک الشعرای بهار بر شعر سعدی داشته با این شعر به این طریق عشقبازی کرده. امیدوارم بپسندید

شبی در محفلی با آه و سوزی
شنیدستم که مرد پاره‌دوزی
چنین می گفت با پیر عجوزی

گلی خوش بوی در حمام روزی
رسید از دست محبوبی به‌دستم
گرفتم آن گل و کردم خمیری
خمیری نرم و نیکو چون حریری
معطر بود و خوب و دل‌پذیری

بدو گفتم که مشکی یا عبیری
که از بوی دلاویز تو مستم
همه گل‌های عالم آزمودم
ندیدم چون تو و عبرت نمودم
چو گل بشنید این گفت‌ و شنودم

بگفتا من گلی ناچیز بودم
ولیکن مدتی با گل نشستم
گل اندر زیر پا گسترده پر کرد
مرا با همنشینی مفتخر کرد
چو عمرم مدتی با گل گذر کرد

کمال همنشین در من اثر کرد
وگرنه من همان خاکم که هستم

صاحبدلان...
ما را در سایت صاحبدلان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saheb-delana بازدید : 29 تاريخ : سه شنبه 10 بهمن 1402 ساعت: 13:04