چهارشنبه سوری

ساخت وبلاگ

بچه که بودم برا خودم آتیش بازی بودم اساسی. بزرگترین خلاف ما که از دستمون به تنگ اومده بودند "دارت" بود. کبریتهای خونه از دست ما امان نداشت. گاهی هوس میکنم دوباره درست کنم.

اما چند ساله که چشمم ترسیده. نه اینکه به خاطر سنم باشه. به خاطر اینکه از بازی بچگانه خارج شده. یک مرزهایی جابه جا شده. هیچ توجیه منطقی ای برای درست بودنش نیست.

شادی خوبه مخصوصا اینکه دست جمعی باشه خیلی خیلی خیلی دلنشین تر میشه. اما وقتی شادی کردن به قیمت ناشاد کردن دیگران باشه دیگه هیچ توجیهی نداره.

دیشب سرم را از پنجره بیرون انداختم، قشنگ مثل فیلمای جنگی از دور و نزدیک صدا میومد. یه مقدار دلم خواست برم. اما به خطراتش که فکر می کردم دیدم نی ارزه. دیروز داشتم پسرم را از مدرسه میبردم خونه میگفت یه ترقه هایی هست چندتا بهم وصله... گفتم اههههوع چی ترقه شناس شده . خلاصه توجیه شد که بیخیال بشه.

صبح سر نماز صبح یکی ترقه ترکوند. وسط نماز خندم گرفت. گفتم یکی عمل نکرده بود. موندم این دیگه کی بود. باز خوبه یکی برای سحری بیدار شده بود. حالا یه ترقه ای هم ترکوند تا روزه خوراش بیدار شن حداقل نمازشون را بخونند

این از این چهارشنبه سوری. تا بعد.

[ چهارشنبه بیست و سوم اسفند ۱۴۰۲ ] [ 18:11 ] [ یاسر ] [ ]

صاحبدلان...
ما را در سایت صاحبدلان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saheb-delana بازدید : 38 تاريخ : پنجشنبه 24 اسفند 1402 ساعت: 20:49