به امید بهار

ساخت وبلاگ

باز هم قدم های آهسته میان انبوهی از افکار در هم ریخته. بسان قدم در پاییز برگریز . ذهنم چون  زیر پایم، با همان هیاهو، با همان شلوغی و من تنهای تنهای تنها میان آشفتگی افکارم نمیدانم که از زیبایی برگ های رنگین به زیر پایم لذت ببرم یا از بلبشوی افکارم، آشفته.

باید قدم گذاشت. باید قدم گذاشت و رفت تا به آینده رسید. حتی به قیمت شکستن استخوان برگهایی که به زیر پاست. باید از زمستان و شکستن استخوان بلورهای برف سرد و زیبا هم گذشت تا به بهار رسید. همه چیز آنجاست. زندگی آنجاست. بهار، سرچشمه جوشان زایش طبیعت. آینده آنجاست. در بهار. و من با همه افکار اسیر در ذهن خسته ام با همه خاطرات زیبای پاییر برگ ریز، با همه لذت های برف سپید به امید بهار و رسیدن بهار قدم می نهم. برای فردایی بهاری.

+ نوشته شده در سه شنبه دوازدهم بهمن ۱۴۰۰ ساعت 14:36 توسط یاسر  | 

صاحبدلان...
ما را در سایت صاحبدلان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saheb-delana بازدید : 156 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 0:29